بلبلی از جلوهٔ گل بی قرار
گشت طربناک بفصل بهار
در چمن آمد غزلی نغز خواند
رقص کنان بال و پری برفشاند
بیخود از این سوی بدانسو پرید
تا که بشاخ گل سرخ آرمید
پهلوی جانان چو بیفکند رخت
مورچهای دید بپای درخت
با همه هیچی، همه تدبیر و کار
با همه خردی، قدمش استوار